تحلیل بنیادی چیست؟ صفر تا صد
- اقتصاد درس چهارم
- کالج پیپس
- 7 دقیقه
مقدمه
تحلیل بنیادی (Fundamental Analysis) در حسابداری و امور مالی، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی یک کسب و کار است. تحلیل بنیادی وضعیت رقبا و بازارها و همچنین وضعیت کلی اقتصاد و عواملی از جمله نرخ بهره، تولید، درآمد، اشتغال، تولید ناخالص داخلی، مسکن، تولید و مدیریت را در نظر میگیرد. تحلیل بنیادی به صورت گسترده در کنار تحلیل تکنیکال برای بهینه کردن معاملات در بازارهای مالی و از جمله بازار فارکس مورد استفاده قرار میگیرد. در این نوشتار به مبانی و اصول تحلیل بنیادی و تفاوت آن با تحلیل تکنیکال پرداخته میشود.
فهرست مطالب
Toggleمفهوم تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی در بازارهای مالی از قبیل بورس، سهام، اوراق قرضه و بازار فارکس برای سنجش ارزش ذاتی یا ارزش واقعی یک اوراق بهادار یا کل بخشها و بازارها استفاده میشود. برای سهام شرکت، از تحلیل بنیادی برای بررسی دقیق صورتهای سود، ترازنامه و صورتهای جریان نقدی استفاده میشود. تحلیل بنیادی عموماً برای کسانی است که به دنبال ارزش بلندمدت هستند. از این رو، کسانی که این نوع تجزیه و تحلیل را انجام میدهند سعی میکنند محاسبه کنند که شرکت در آینده در برابر ارزش خالص فعلی چقدر سود خواهد داشت. معاملات سهام کمتر از ارزش ذاتی شرکت به طور کلی امیدوارکننده تلقی میشود، در حالی که عکس آن برای کسانی که زیر آن معامله میکنند صادق است. نتیجه تجزیه و تحلیل میتواند منجر به خرید، نگهداری یا فروش اوراق بهادار شود. تحلیل بنیادی نیز در بازار فارکس به صورت گسترده مورد استفاده قرار میگیرد.
تحلیل بنیادی در بازار فارکس، صرفاً در مورد شرایط اقتصادی پیشروی یک کشور نیست. تحلیل بنیادی، اگر به درستی درک شود، شامل تجزیه و تحلیل احساسات (Sentiment Analysis) نیز هست. تحلیل بنیادی با پیشبینیها و انتظارات اقتصادی در مورد معیارهای اقتصادی مانند شاخص قیمت مصرف کننده (CPI)، تولید ناخالص داخلی (GDP)، اشتغال و غیره سروکار دارد. این انتظارات اساسی شامل بلندمدت و میانمدت است. در واقع ترکیب دقیق مدت زمان انتظار، همیشه در حال تغییر است. گاهی اوقات انتظارات از نتایج اقتصادی یک سال پیشرو ممکن است بر بازدهی فعلی قیمت تأثیر بگذارد. در مواقع دیگر، شرایط اقتصادی، ژئوپلیتیک و جهانی تأثیر فوری میگذارد.
در مبحث تحلیل بنیادی، تجزیه و تحلیل احساسات بر انتظارات فعلی در مورد درست بودن پیشبینیهای اساسی متمرکز است. بهعبارت دیگر، احساسات، اندازهگیری تغییر فوری در انتظارات است که ناشی از انتشار دادهها، بحرانهای ژئوپلیتیک یا هر شوک اطلاعاتی دیگری است که به بازارها وارد میشود. احساسات در زمینه انتظارات بلندمدت و کوتاهمدت است. تحلیل احساسات، درباره چگونگی بیان احساسات در بازار است. احساسات همیشه مربوط به چیزی است و در بازارهای ارز، احساسات معمولاً مربوط به ریسک و نااطمینانی است؛ بنابراین، معاملهگران باید تشخیص دهند که محرکهای بازار چیست. این در تقابل گستردهای با دیدگاه فعلی و غالب تکنیکال بازارها و جفت ارزها است.
ابزارهای اصلی تحلیل بنیادی
رویکرد تحلیل بنیادی به دنبال کشف ارزش ذاتی یک اوراق بهادار، مانند سهام یا ارز، با استفاده از این ابزارهای اصلی است. در ادامه مهمترین ابزارهای اصلی تحلیل بنیادی ارائه شده است:
- صورتهای مالی
- شاخصهای اقتصادی
- نرخ بهره
- اخبار و رویدادها
- اطلاعات کیفی
در ادامه در مورد هرکدام از ابزارهای فوق، توضیحاتی کلی ارائه خواهد شد.
صورتهای مالی
صورتهای مالی شامل صورت سود و زیان، ترازنامه و صورت جریان نقدی یک شرکت است که یک تصویر فوری مالی ارائه میدهد و به ارزیابی سودآوری، نقدینگی و پرداخت بدهی آن کمک میکند. تحلیلگران از اینها برای تعیین نسبتهای مالی، مضربها و سایر نمایشهای ریاضی سلامت مالی یک شرکت استفاده میکنند.
شاخصهای اقتصادی
شاخصهای کلان اقتصادی مانند رشد تولید ناخالص داخلی، نرخ تورم و بیکاری برای درک محیط اقتصادی که یک شرکت در آن فعالیت میکند استفاده میشود. این شاخصها میتوانند بر رفتار مصرف کننده و در نتیجه بر عملکرد شرکت تأثیر بگذارند.
نرخ بهره
نرخ بهره بانک مرکزی میتواند به طور قابل توجهی بر ارزش سرمایهگذاری تأثیر بگذارد. نرخ بهره بالاتر عموماً منجر به کاهش قیمت سهام میشود، در حالی که نرخهای پایین تر باعث افزایش قیمت سهام میشود.
اخبار و رویدادها:
اخبار شرکت مانند گزارشهای سود، قراردادهای جدید و تغییرات نظارتی بر قیمت سهام تأثیر میگذارد.
اطلاعات کیفی
این شامل جزئیاتی در مورد کیفیت مدیریت، چرخه صنعت، مزیت رقابتی و سایر عوامل غیرقابل سنجش است که بر سهام یک شرکت تأثیر میگذارد.
تفاوت تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی روشهای اصلی شناسایی فرصتهای معاملاتی در بازارهای مالی هستند. هر دو یک هدف مشترک دارند که کمک به پیشبینی تغییرات قیمت آتی یک دارایی است. اما این دو در ابزارهایی که برای نتیجهگیری به کار میبرند و روشی که برای ابزارهای مالی مختلف به کار میروند، متفاوت هستند. تحلیل بنیادی ابزار ارزشمندی برای سرمایهگذاریهای بلندمدت است، اما با حرکتهای کوتاهمدت سازگاری کمتری دارد. تحلیل تکنیکال با در نظر گرفتن عوامل کمی و کیفی، رویکردی متعادل ارائه میکند، اگرچه تفسیر آنها میتواند ذهنی باشد. در مقابل، تحلیل تکنیکال یک راه سریع و بصری برای ارزیابی داراییها ارائه میدهد و محدودیتهایی نیز دارد. معاملهگران و سرمایهگذاران اغلب از تحلیل تکنیکال با روشهای دیگر برای استراتژی جامعتر استفاده میکنند. همانطور که بیان شد، هدف تحلیل بنیادی اندازهگیری ارزش ذاتی یک دارایی است که سپس برای پیشبینی تغییرات قیمت آتی استفاده میشود. ارزش ذاتی با تجزیه و تحلیل دادههای صنعتی، جمعیتی، اقتصادی و شرکت تعیین میشود. در اصل، تحلیل بنیادی همه عوامل داخلی و خارجی را بررسی میکند تا مشخص کند که قیمت دارایی بیش از حد یا کمتر از قیمت است. برای پیشبینی های آینده به دادههای تاریخی و فعلی بازارها، اقتصاد و صنعت نگاه میکند. تحلیل بنیادی با این فرض کار میکند که بازار خودش را اصلاح میکند تا دارایی به ارزش منصفانه خود بازگردد. اما تحلیل تکنیکال دادههای تاریخی را برای پیشبینی روند قیمت در آینده مطالعه میکند. این دادهها شامل الگوهای قیمت، حجم معاملات، روند بازار و غیره است. ابزارهایی که برای برونیابی تغییرات قیمت در آینده از روندهای گذشته استفاده میشوند، شامل شاخصهایی هستند که قیمت، زمان، حجم و عرض پارامترهای مختلف را تجزیه و تحلیل میکنند. تحلیل تکنیکال بر این فرض استوار است که بازارها از روندها پیروی میکنند. اگرچه این بیشتر درست است، اما رویدادهای بیسابقه میتوانند چنین روندهایی را معکوس کنند.
بحث بین اهمیت تحلیلهای بنیادی و تکنیکال در تصمیمگیری سرمایهگذاری تاریخی و ظریف است. هر دو رویکرد دیدگاههای منحصر به فردی را ارائه میدهند و میتوانند در زمینههای مختلف ارزشمند باشند. هیچ یک از رویکردها به طور جهانی بهتر از دیگری نیست. هر کدام محاسن و محدودیتهای خاص خود را دارند. بهترین استراتژی شامل ترکیب تحلیلهای بنیادی و تکنیکال است که متناسب با اهداف سرمایهگذاری و تحمل ریسک کاربر باید طراحی شود.
ترکیب تحلیل بنیادی و تکنیکال
سرمایه گذاران اغلب اصول تحلیلهای بنیادی و تکنیکال را با هم ترکیب میکنند تا تصمیمات سرمایهگذاری آگاهانه تری بگیرند. ایده این است که از نقاط قوت هر دو برای جبران نقاط ضعف آنها استفاده شود. برای شروع یک رویکرد ترکیبی، ممکن است در ابتدا ارزش ذاتی یک دارایی را از طریق تحلیل بنیادی بسنجید. این شامل ارزیابی صورتهای مالی، روندهای بازار و سایر عوامل کمی و کیفی است. بعداً میتوان از تحلیل تکنیکال برای شناسایی نقاط ورودی و خروجی بهینه استفاده کرد. این شامل مطالعه نمودارهای قیمت، الگوها و سایر شاخصهای بازار است.این رویکرد درک کامل تری از یک دارایی یا بازار ارائه میدهد. این قابلیتهای ارزیابی ریسک تحلیل بنیادی را با زمانبندی تحلیل تکنیکال ترکیب میکند. بنابراین، میتواند برای استراتژیهای سرمایهگذاری کوتاه مدت و بلندمدت مناسب باشد. با این حال، ادغام تجزیه و تحلیلهای اساسی و تکنیکال نیاز به درک خوب هر دو دارد و زمان کار شما را فشرده میکند. نیاز به تسلط بر این دو نوع تحلیل متفاوت برای برخی میتواند طاقت فرسا باشد. با این وجود، رویکرد ترکیبی، متوازن است و عمق تحلیل بنیادی و قابلیت کاربرد آنی تحلیل تکنیکال را ارائه میدهد.
جمع بندی
تحلیل بنیادی و تکنیکال، ابزارهای حیاتی برای معاملهگران و سرمایهگذاران در بازارهای مالی هستند. تحلیل بنیادی بر صورتهای مالی و شاخصهای اقتصادی برای ارزیابی ارزش ذاتی دارایی تمرکز میکند و آن را برای تصمیمگیریهای سرمایهگذاری بلندمدت مناسبتر میکند. روش دیگر، تحلیل تکنیکال، حرکات و روند قیمت سهام را برای شناسایی فرصتهای سرمایهگذاری بررسی میکند. تحلیل بنیادی به ویژه در سرمایهگذاری بلندمدت و همچنین بازار فارکس بسیار کاربردی است. در این نوشتار تلاش شد تا ضمن بیان تحلیل بنیادی و اصول آن تفاوتهای آن با تحلیل تکنیکال نیز مورد بررسی قرار بگیرد.